به من میگفت: انقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیرمیمیرم... باورم نمی شد... فقط یک امتحان ساده به او گفتم بمیر...! سالهاست در تنهایی پژمرده ام... - کاش امتحانش نمی کردم
---------------------------------
امشب به خاطر غزل آخرم بخند….امشب که از همیشه شاعرترم بخند….تا پر شود نگاه من از رنگ زندگی….تا حس بودنت بشود باورم بخند
---------------------------------------
نشد ز عشق برای همیشه دور بمانم….. شکوه چشم تو نگذاشت با غرور بمانم
--------------------------------
در دادگاه عشق ... قسمم قلبم بود. وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان . قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و سپس محکوم شدم به تنهایی و مرگ . کنار چوبیه دار از من خواستند تا اخرین خواسته ام را بگویم و ومن گفتم : به تو بگویند ... دوستت دارم
-------------------------------------
گفتمش: دل میخری؟! پرسید چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود
--------------------------------
">
نظرات شما عزیزان: